دکه عطر فروشی است و یا معبر یار؟


ماه روشنگر بزم است و یا روی نگار؟

ای نسیم سحری، از سر کویش آیی


که چنین روح فزایی و چنین غالیه بار؟

غمزه‏ای تا بگشایی به رخم راه امید


لطفی ای دوست، بر این دلشده زار و نزار

در میخانه به رویم بگشوده است حریف


ساغری از کف خود بازده، ای لاله عذار

خم می زنده، اگر ساغری از دست برفت


سر خم باز کن و عقده ز جانم بردار

بر کنم خرقه سالوس، اگر لطف کنی


سر نهم بر قدمت خرقه گذارم بکنار